صندلی داغ------------Hot Seat

بنده در شهر مهاباد و توی یه خونواده ی میشه گفت دیندار یا شاید مذهبی دیده به جهان گشوده ام و از اینکه در این سیاره زندگی میکنم بی تفاوتم
یعنی به حال من هیچ فرقی نمیکنه که باشم یا نباشم…
مادرم مذهبیه و از مسلمونای افراطی!ولی پدرم روشن فکرتره ...
دوران کودکی بسیار جالب بود!!!مثه همه بی خبر از همه چیز.
از همان دوران کودکی گوشه گیر بودم و مثله بقیه ی هم سن و سالام نبودم حتی والدین بنده فکر میکردند که بنده عقب مانده ی ذهنی هستم!!!!
در دوران کودکی سر من نسبت به بقیه ی بدنم نسبتا بزرگتر بود به همین دلیل دوستانم به من میگفتن (سر زلام) که به معنیه کله خره...
البته الانم سر من بزرگه البته میشه گفت عادیه.
از سال چهارم ابتدایی به دلایلی علاقه ام به نقاشی زیاد شد و در یکی از کلاسهای شهرمون ثبت نام کردم و تا سال اول دبیرستان نقاشی سبک رنگ روغن را به صورت حرفه ای کار کردم.استادم دخترداییم بود و کلاس دخترانه!!!!و من تنها پسر کلاسمون بودم!!!اطرافیانم نبوغ من در نقاشی را بسیار تحسین میکردند و از بنده میخواستند که نقاشی را تا میتوانم ادامه دهم چه بسا من هم کمال الملک شوم.
عکساشونو به زودی میذارم.
خلاصه
هنوزم مامانم پاشو کرده تو یه کفش که نباید نقاشی رو ول کنم منم بخاطر مامانم تصمیم دارم در کانون هنرهای تجسمی دانشگاه ثبت نام کنم و استارت کارای جدیدمو در همین سال 89 بزنم.من از سال 2005 تا کنون هیچ نقاشیی نکشیدم.
من در دوران کودکی شاگرد خوبی نبودم بهتره بگم از اراذل مدرسه بودم مخصوصا اول دبیرستان.درس نمیخوندم.کشتی کج تمام تفریحم بود که از ایتالیا1 و اکشن هفته ای یه بار پخش میشد و ... حتی یه بار معلم ریاضیمون در سال اول دبیرستان منو به خاطر اینکه مسخرش کردم از کلاس بیرونم کرد حتی بعد از کلاسم (جلوی در ورودی سالن) بهش تیکه انداختم اونم دستمو گرفتو یه سیلی خوابوند دم گوشم و کلی کتکم زد نزدیک بود منو بخاطر اینکار از مدرسه اخراج کنن که با یه تعهد از مخمصه خلاص شدم یادش بخیر عجب دورانی بود…. معدلام از اول ابتدایی تا پیش دانشگاهی به صورت زیر است:
20
19.5
19
18.5
17.5
17.8
17.4
17.2
16.45
17.02
18.78
19.40
من از سوم راهنمایی کار با یک نرم افزار آهنگسازی ساده را شروع کردم و به دلیل ابتکار عملی که در آهنگسازی داشتم نقاشی را رها کرده و به آهنگسازی چسبیدم و همچنین به دلیل علاقه ای که به دی جی الیگیتر تیستو و دارود داشتم تکنو را سبک آهنگسازیم انتخاب کردم(که در ایران کاملا غیر قانونیه)همچنین برای خودم لقب بلک تایگر(ببر سیاه)رو انتخاب کردم-حتی ایمیل بنده به همین اسم است-چون میشه گفت یکی از نایاب ترین موجودات روی کره ی زمینه...
در همون دوران بود که کاراته رو شرو کردم و دو سال ادامه دادم یعنی تا جایی که من به مسابقات بین المللی در مشهد دعوت شدم ولی بابام نذاشت که برم.تنها دلیلشم مسافت دور مشهد بود!!!دقیقا اواخر تابستون و قبل از دوم دبیرستان.از اون موقع بود که من کاراته رو کنار گذاشتم.
از سال دوم دبیرستان تصمیم گرفتم یک آلبوم موسیقی بسازم و آنرا منتشر کنم.کار را با تمام قدرت شروع کردم و پس از حدود دو سال کار سخت و مداوم آلبوم آماده شد که هنوز نتونستم آنرا منتشر کنم البته به زودی این کار را خواهم کرد.جا داره از همین جا از طاهر علی زاده تشکر کنم که محبت کردن و یکی از آشنایانشونو توی ارشاد به من معرفی کردن تا جهت گرفتن مجوز پخش برای آلبوم به ایشون سر بزنم.
آلبومم تو گوشیمه هر کی خواست گوش بده بیاد پیش خودم.
من اولین بار حضرت مایکل جکسون رو در سن هشت سالگی و توی یه بازی سه گا دیدم.اوایل فک میکردم زنه!اولین ویدیویی که از مایک دیدم دو یو ریممبر د تایم بود اما کم کم که ویدیوهاشو از جمله (تریلر)(دی دونت ریلی کر اباوت آس) را به وسیله ی ویدیو های قدیمی دیدم خیلی کاراش برام جالب بود.رقصش قیافش صداش همه برام غیر عادی بود.رفته رفته مایکل جکسون نماد خواننده ی غربی شد برام و تو ذهنم اسم مایک به عنوان یه شخص غیر معمولی ثبت شد.از دوم دبیرستان که تصمیم گرفتم آلبوم بسازم بیشتر کارای مایک مخصوصا" رقصشو دنبال میکردم.یعنی من فقط سه ساله امجی فنم که جای تاسف داره.پارسال با دو تا از ام جی فنای دانشگاه آشنا شدم که یکی از اونا پسریه به اسم عارف.آخه در دانشگاه هم امجی فن پیدا کردن واسه خودش هنریه.اونم دانشگاه تبریز!!!عارف پسره خوبیه و بیشتر در زمینه ی رقص فعاله. ایشونم کارش خیلی درسته.مایکل یکی از بزرگترین شخصیتای تاریخه یه چیز در حد کوروش یا محمد یا داوینچی....
بگذریم
من از سال سوم دبیرستان متحول شدم اونم به علت یک سری دلایل خصوصی.یهو معدلم از 17 دوم رسید به 19.16 ترم اول سوم!!!
توی همون دبیرستان با همون معلمها.دبیرستان امیرکبیر.
همون سال برای اولین بار المپیاد ریاضی شرکت کردم و مرحله ی اول رو خوب پشت سر گذاشتم.از همون سال بود که به کانون رفتم ولی ترازم از 5000 بیشتر نمیشد.(البته بین خودمون بمونه)چون تست نمیزدم و فقط به فکره نمره بودم .تنها شب قبل از آزمون برنامه راهبردی رو نیگا میکردم تا ببینم تا کجا قراره بیاد واسه آزمون!اغلب مواقع هم سر جلسه خوابم میبرد. از تابستان قبل از پش دانشگاهی درس خوندن رو برای کنکورو شرو کردم یعنی درست بعد از اینکه آلبومم کامل شد. در درس بسیار پیشرفت داشتم بعد از سه آزمون در کانون که با تراز حدود 6700 گذروندم ترازم به 7100 رسید یه روزایی رسیدن به این تراز برام آرزو بود.در کانون خوب نتیجه میگرفتم و فک میکردم توی کنکور سه رقمی میشم(منطقه2).انصافا اگه کنکور یه ماه زودتر برگزار میشد الان تهران بودم!!!یه ماه آخر کنکورو چسبیدم به سیاست که کاشکی اینکارو نمیکردم ولی کاشکی رو کاشتن سبز نشد!پژمرده شد یهو ...
و شد آنچه شد.(شرمنده نمیخوام وارد سیاست شم.هر چه میکشم از دست سیاسته که خدایش نیامرزد).
در مدتی که درس خوندم استعدادمو در فیزیکو ریاضی مخصوصا فیزیک به رخ دبیرهام کشیدم.از همون دوران بود که به حقیقت هستی شک کردم و تمام مرزارو زیر پا گذاشتم تا به حقیقت برسم و هنوزم دنبالشم و تا بهش نرسم ول کنش نیستم.
یوفو یکی از همین زمینه هاست که خیلی از کوته فکرا نمیتونن قبولش کنن.
اولین یوفو را من دوم دبیرستان توی گوشی برادرم دیدم که به خاطر اعتقاداتم اونو رد کردم و گفتم ساختگیه اما الان خودم یه وبلاگ برای یوفوها زدم:
اینم وبلاگ دیگه ای ازیوفو
اگه میخواین در این زمینه بحث کنیم توی کلاس یه میزگرد تشکیل میدیم و حسابی بحث میکنیم.
خب خلاصه
کنکورو دادیمو منم دلسرد ولی خب چیکار میشد کرد.وقتی رتبه ها اومدن فهمیدم که بدجور گند زدم۲۴۰۸منطقه۲زیر گروه یکم بهتر شد حول و حوش۲۰۰۰ آخه فیزیکو۸۰درصد زده بودم!!!!
برای انتخاب رشته بعد از تهران که امیدی به قبولیش نداشتم!موندم نفت شیرازو بزنم یا مکانیک تبریزو بعد از کلی فک کردن تصمیم گرفتم مکانیک تبریزو بزنم.به ترتیب گرایش!هر سه گرایش(سیالات.جامدات.ساخت)رو زدم که از شانس خوبم امسال سیالات زودتر پرشد و من سر از ساخت در آوردم.بعد که اومدم دانشگاه دیدم ساخت تبریز خیلی شاخه(یه چیز در حد امیرکبیر)و وقتی رتبه های یک رقمی رو دیدم به خودم و رشته ام افتخار کردم.یه جورایی هم به ارشد امیدوار شدم آخه 50 درصد کلاس زیر رتبه ی 100 در آزمون کارشناسی ارشد بودند!!!
روزای اول که اومدم دانشگاه به خودم میگفتم تبریز جای پیشرفت نداره(در آهنگسازی)و این مسئله منو مایوس میکرد ولی بی خیال این حرفا شدمو تصمیم گرفتم نماینده ی کلاس بشم تا بتونم خودی نشون بدم و به خودم ثابت کنم که توانایی هر کاری رو دارم.بعد از حدود دو هفته که از ترم گذشت من نماینده شدم اوایل جدی نگرفتم ولی یه کم که گذشت دیدم نماینده کلاس بودن شوخی وردار نیس و مسولیت سنگینیه!!
ترم اول هر چی امتحان میان ترم بود لغو شد!!!
بچه ها خراب کرده بودن منم میرفتم کیسه کشی استادو میکردم و هر جوری بود راضیش میکردم که بیخیال بشه...این ترم هم اگه میان ترمی باشه و بچه ها بخوان حذف میشه...
تو خوابگاه یه کمیسیون (از بچه های کلاس) جهت تصمیم گیری های مهم تشکیل دادیم و دو نفر را به عنوان معاون انتخاب کردم که در نبود من کارا به درستی انجام بشه.
یادش بخیر رفتیم شاه گلی و آیس پک ولیعصر و حسابی حال کردیم.همونجا قرار شد برای کلاس یه سایت بزنیم
کار یه کم به تاخیر افتاد و سیالات و جامداتیا دس بکار شدند و یه وبلاگ زدند.خلاصه یه وبلاگ به جای سایت زدیم تا بچه ها دور هم باشند ابتدای کار که وضع وبلاگ خیلی خوب بود و همه میمودن اما یه ماه که گذشت یکی از بچه ها یه وبلاگ دیگه باز کرد و یه سری از دوستای من رو علیه من بسیج کرد!!!این کار زشت همزمان بود با چند رویداد دیگه که همه ی اینا باعث شد میونه ی من با دوتا از همکلاسیام به هم بخوره...البته باید عرض کنم که الان من با ایشون رابطه ی خوبی دارم و هر دو گذشته رو فراموش کرده ایم.
بگذریم
کارایی که میخواستم در این ترم بکنم یکی اردوی مشهد بود که هزینه اش زیاد بود و بی خیال شدم قرار شد به جای مشهد بریم قلعه بابک که اونم دور بود!آخر سر گفتیم میریم کندوان ولی وقتی برای مجوز اردو رفتیم پیش معاونت امور فرهنگی و کلی منت کشیدیم به ما گفتن که مختلط نمیشه!!!
جا داره اینجا از بهروز آقاجانلو(عضو هیات علمی و مجری همایش ساخت)تشکر کنم واقعا زحمت کشیدن و تمام تلاششونو برای مجوز گرفتن کردن...
تصمیم دارم که اگه بچه ها بخوان اواسط اردیبهشت با یکی از تورای بیرون دانشگاه بریم چون هم مجوز داره هم بی دردسره(فقط یه کم هزینه ورمیداره)
مدتی است یه سری از افراد که تا حدی میشه گفت قابل حدس زدنه که کی اند شایعاتی یا بهتره بگم دروغایی رو پشت سر من گفته اند که از همین جا همشو رد میکنم.
خب میرسیم به بخش چیزای مورد علاقه
بازیگر مورد علاقه:برات پیت.جسیکا آلبا.نیکلاس کیج
فوتبالیست مورد علاقه:باتیستوتا.ک رونالدو.کاکا
تیم محبوب:استقلال
غذای مورد علاقه:کباب بختیاری.جوجه
خواننده ی مورد علاقه ایرانی:شاهین نجفی.فرزاد فرزین
خواننده ی مورد عاقه خارجی:مایکل جکسون.مدرن تاکینگ(توماس اندرسون).جورج مایکل.انریکه و...
درس مورد علاقه:فیزیک
کتاب مورد علاقه:سه تفنگ دار.کیمیاگر.قرآن
از خصوصیات اخلاقی خودم اگه بخوام براتون بگم:
آرومم و خیلی دیر عصبانی میشم ولی اگه عصبانی بشم...
از اینکه بهم دروغ بگن بدم میاد
طرفدار انسانیتم و عاشق حقیقت
خودمو از بقیه برتر میبینم و خودشیفته هستم
از شیطنت خوشم میاد و میدونم که عاقبت خوبی نداره
به هنر و علم خیلی بها میدم و برای ورزش هم ارزش قائلم
معولا زیاد اشتباه میکنم که خود باعث کسب تجربه میشه همچنین سعی میکنم تکرارشون نکنم
اگه یکی ازم کمک بخواد تمام سعیمو میکنم که کمکش کنم حتی اگه کاری از دستم برنیاد!
خوشم نمیاد برام تعیین تکلیف کنند.دوس دارم آزادانه زندگی کنم
به پیشنهادها یا نظرات بقیه گوش میدم ولی خودم تصمیم نهایی رو میگرم.
معمولا پرخورم
اصلا خجالتی نیستم و با همه زود صمیمی میشم
از اینکه جلو جمع حرف بزنم یا اظهار نظر بکنم هیچ ترسی ندارم.
اعتماد به نفس بسیار بالایی دارم.
خیلی کم نه میگم ولی اگه بخوام نه بگم خیلی شجاعانه میگم و هراسی از آن ندارم.
خیلی برام مهمه که دوستام یا اطرافیانم از من دلخور نباشن یا کدورتی نباشه.
از اینکه یکی رو ناراحت کردم خودم چند برابر ناراحت میشم.
...
امیدوارم که تا حدی منو شناخته باشید
حرف آخر:
به امید اون روزی که همه انسانیت پیشه کنند